کد مطلب:106473 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

خطبه 088-مردم پیش از بعثت











[صفحه 651]

از خطبه های آن حضرت (ع) است كه در اوضاع زمان جاهلیت و ثبت پیامبر رحمت بیان فرموده است فتره: فاصله زمانی میان دو رسالت. هجعه: خواب. اعتزام: عزم و تصمیم، بعضی این كلمه را اعترام روایت كرده اند كه به معنای فراوانی و زیادی فتنه است برخی دیگر همین كلمه را اعتراض نقل كرده اند از اعترض فرس، گرفته شده است و آن هنگامی است كه اسبی بی هدف طول و عرض راه را برود، در این جا كنایه از همه جاگیر شدن فتنه است. تلظت الحرب: جنگ شعله ور شد. تهجم: گرفته، چین به ابرو انداخته. احقاب: جمع حق، روزگار. بطان: چیزی كه با آن جهاز شتر را از زیر شكمش محكم می بندند. خداوند تعالی هنگامی پیامبر اسلام (ص) را به رسالت فرستاد كه زمانی طولانی از بعثت پیامبر سابق گذشته، و بشر در خواب عمیق غفلت و بی خبری فرو رفته بود. فتنه ها از هر سو برخاسته، كارها نابسان و پراكنده، و آتش جنگ شعله ور بود. روشنی دستورات و تعالیم انبیا به تاریكی گراییده و غرور و فریب آشكار شده بود. بدین هنگام برگهای بوستان دنیا زرد، و مردم از چیدن میوه زندگی ناامید آبهای سرچشمه (هدایت علوم و معارف الهی) خشكیده و فرو رفته، پرچمهای هدایت و رستگاری كهنه و فرسوده،

علمهای هلاكت و گمراهی نمایان بودند. جهان در حالی كه چین به ابرو انداخته، با ترشرویی به چهره اهل و طالب خود می نگریست. ثمره دنیا فتنه، طعامش مردار گندیده، پوشاكش ترس، و لباس زیرینش شمشیر بود (هرج و مرج، شرك و بیدینی و فساد اخلاقی بر دنیا حاكم شده بود و در چنین موقعی خداوند پیامبر (ص) را مبعوث فرمود تا دشمنیها و كینه توزیها را از میان مردم بردارد و خداپرستی و نوعدوستی را بجای آن مقرر دارد). پس ای بندگان خدا عبرت گیرید و به یادآورید وضعی را كه پدران و برادران گذشته تان دارند، و در گرو آن بوده و بر آن محاسبه می شوند. بجان خودم سوگند، میان شما و ایشان هنوز روزگار زیادی نگذشته، و قرنهای فراوانی سپری نگردیده است. از روزی كه شما در صلب آنها بودید، دیری نپاییده است، (پس به چه دلیل بدبختیهای جهل دوران آنها را از یاد برده آید و چنان كه شاید و باید به احكام دین عمل نمی كنید! بخدا سوگند، هر آنچه پیامبر (ص) دیروز به گوش پدران شما رساند، امروز من به شما فهمانده و شما را بدان آگاه كردم. نه شنوایی شما امروز از شنوایی دیروز پدرانتان كمتر است و نه دیروز به آنها چشم بیناتر و دل آگاه تر داده بودند، كه شما از آن بینایی و آگاهی ام

روز محروم باشید (باز) بخدا سوگند شما امروز به چیزی بینا و دانا نشده و از امری برخوردار نشده اید، كه پیشینیان شما آن را ندانسته و از آن برخوردار نشده باشند (شما و ایشان از نور واحد افعتتضاء كرده آید و به شما نورانیت داده اند) پس این اهمال و سستی شما در امر دین و جهاد و بكار نبستن دستورات من برای چیست؟ (گویا می بینم بر اثر پیروی نكردن از فرامین الهیه) كه محققا چنین است بر شما بلایی نازل خواهد شد كه مانند شتر بختی مست كه عنان از دست ساربانش گرفته و مهار و تنگش سست و گسیخته و هر كه به آن نزدیك شود از گزند لگد و دندانش در امان نخواهد بود (بنی امیه و در راس همه آنها معاویه بكلی زمام دیانت را از كف رها كردند و مانند همان شتران مهار گسیخته مومنان را تحت آزار و شكنجه قرار دادند) پس ای مومنین، نباید دنیایی كه اهل غرور و فریب در آن داخل شده اند، شما را بفریبد، چه دنیا همچون سایه ای است كه به روی زمین كشیده شده باشد، و در زمان معینی از میان برود. در این فراز از كلام، امام (ع) نعمتهای الهی را به مردم یادآوری می كند، نعمتهایی كه اگر نبود دچار سختی می شدند و با وجود چنان نعمتی تمام خیرات به آنها ارزانی شد. و آن نعمت بعثت پ

یامبر و تمام بركاتی بود كه در نتیجه بعثت پیامبر (ص) نصیب مردم گردید. امام (ع) نعمت بعثت را یادآوری می كند، تا متنبه و سپاسگزار شوند و توجه شان را به سوی حق تعالی خالص گردانند. در آغاز سخن امام (ع) نعمتهای اعطایی از جانب خداوند را یادآوری می كند و سپس به دلیل دگرگونی و ناسپاسی كه نسبت به بخششهای الهی روا داشتند پیشامدهای ناگواری را متذكر می شود و اموری را بشرح زیر بر می شمارد. 1- فاصله زمانی كه میان پیامبران ایجاد گردید. روشن است كه نبودن پیامبر در میان مردم موجب، به وجود آمدن فسق و فجور و هرج و مرج می شود. احوال نكوهیده و غیر پسندیده ای كه برای مردم به دلیل گناهكاری حاصل می شود، به اندازه ستودگی و پسندیدگی است كه بهنگام وجود پیامبر (ص) در میان مردم وجود داشت. 2- طول غفلت و بی خبری امتها. كلمه هجعه در عبارت امام (ع) كنایه از غفلت و بی خبری از موضوع معاد و كارهای شایسته ای است كه لزوما باید مردم بدانها توجه داشته باشند. 3- سومین صفت نكوهیده ای كه بر اثر گناه برای جامعه اسلامی پیش آمد این بود كه، عزم مردم بر فتنه و آشوب جزم گردید. اگركلمه اعتزام با ز قرائت شود، نسبت دادن عزم به فتنه، نسبت مجازی است، و كنایه از

وقوع فتنه و آشوب می باشد، یعنی قصد و آزاده مردم این است كه مدام فتنه و آشوب به راه اندازند. و اگر اعترام را با ر بخوانیم، كنایه از فتنه فراوانی است كه در میان مردم به وقوع پیوسته است، و نظر بقولی كه اعتزام را اعتراض روایت كرده است معنی كلام حضرت این خواهد بود. كه چون رفتار و كردار آنها مطابق نظام قانون و شرع، و طریق صلح آمیز جامعه نیست بدین سبب اعمال مردم فتنه نامیده شده و ناگزیر به رفتار حیوانی كه بی هدف طول و عرض جاده را می پیماید شباهت پیدا كرده است و به همین دلیل لفظ اعتراض برای فتنه و آشوب استعاره به كار رفته است. 4- خصلت ناروای رایج دیگر آنها بر اثر گناه پراكندگی امورشان می باشد، بدین شرح كه در میان مردم تفرقه ایجاد گردیده، اوضاع و احوال شان دگرگون شده و رفتار آنها بر خلاف قانون عدالت صورت می پذیرد. 5- آتش جنگ در میان آنها شعله ور شده است، پیش از این تشبیه كردن جنگ را به آتش توضیح دادیم (شارح) و به مناسبت همین تشبیه امام (ع) لفظ تلظی را به عنوان استعاره به جنگ نسبت داده است، و كنایه از هیجان و رونق یافتن ستیز در میان مسلمین، در زمان فترت، و نبودن پیامبر (ص) در میان آنها می باشد. 6- ششمین ویژگی دوران فت

رت این است كه دنیا تیره و تار شده، و روشنایی آن به تاریكی گراییده است، (واو) در جمله: و الدنیا كاسفه (واو) حالیه است، یعنی همه مشكلات جامعه اسلامی در حالی است كه دنیا با نبود پیامبر نور خود را از دست داده است. نور دنیا كنایه از وجود انبیاء و شرایعی است كه به وسیله آنها، برای بشر صدور یافته، و در نهایت وجود اولیا و علما را نتیجه داده است. این عبارت امام (ع) استعاره بالكنایه است، وجه شباهت میان نور وجود انبیا و شرایع الهی آن راهیابی است كه انسانها در هر دو مورد پیدا می كنند، یعنی چنان كه روشنایی موجب هدایت و راهیابی ظاهری می شود وجود انبیا و احكام شریعت سبب هدایت معنوی می شود. امام (ع) با به كار بردن كلمه كسوف استعاره از ترشیحیه كرده، زیرا نبودن نور را به دلیل تشبیه وجود پیامبر (ص) به خورشید، تعبیر به كسوف و خورشید گرفتگی كرده است. 7- مردم فریب ظاهر دنیا را خورده اند، یعنی همه مردم به دنیا مغرور و در خواسته های شهوانی خود غرق شده اند و نیرنگهای دنیا آنها را گول زده است. 8- خداوند پیامبر اسلام را هنگامی فرستاد كه برگهای درخت زندگی مردم عرب، زرد و از دسترسی به میوه آن ناامید بودند. و آبی كه برای ادامه حیات آنها ل

ازم بود فرو رفته بود. امام (ع) لفظ ثمره و ورق را استعاره از لوازم زندگی و زینتهای آن آورده است. لفظ اصفرار (زردی) كنایه از دگركونی زیبایی وحوشیهای مردم عرب در آن روزگار است زیرا زندگی اعراب به هنگام بعثت بی رونق و خوردنیهاشان زبر و خشن بود و چنان كه درخت زیباییهایش را با زردشدن برگهایش از دست می دهد، و بیننده از نگاه آن لذتی نمی برد، اعراب از زندگی خود لذت نمی بردند. منظور امام از ناامیدی در چیدن میوه، قطع شدن آرزوی عرب از رسیدن به حكومت و دولت و دستیابی به زیباییهای آن می باشد. لفظ (ما) درعبارت امام (ع) كنایه از مواد اولیه كالای دنیوی و چگونگی بهره بردن از خوشیهای آن است. فرو رفتگی آب و در دسترس نبودن آن، به معنای نبود سرمایه اولی و كنایه از ناتوانی آنها در تجارت و نبودن كسب و كار و عدم حاكمیت بر اداره شهرهاست، گرفتاری اعراب به تمام این مشكلات، به سبب نظام غیر عادلانه ای بود كه در میان آنها رواج داشت. واژه های ورق، ثمره و ماء در كلام حضرت استعاره بالكنایه به كار رفته اند، وجه شباهت و استعاره ورق برای سرسبزی زندگی این است: چنان كه برگ برای درخت زیبایی بحساب می آید و برای آن كمال شمرده می شود، لذتهای دنیا و خ

وشیهای آن، برای دنیا زینت است. و چنان كه غالبا مقصود از درخت و فایده آن میوه است، برای بیشتر مردم فایده مطلوب دنیا، زندگی دنیوی و سود بردن از منافع آن می باشد. و چنان كه ماده اساسی برای درخت و زندگی آن آب می باشد، بقا و طراوت درخت به آب بستگی دارد، خوشیهای زندگی و لذت آن به كسب و تجارت و صفت، مربوط است. با این كه اعراب در روزگار بعثت، كسب و تجارت و صنعت خوبی نداشتند. جهت استعاره و تشبیه در دیگر الفاظ كلام امام (ع) بخوبی آشكار است و نیازی به تكرار نیست. 9- نشانه های هدایت در میان مردم به كهنگی و فرسودگی گراییده بود. نشانه های هدایت كنایه از پیشوایان دین و كتابهای آسمانی است، كه مردم بوسیله آنها راه خدا را می پیمایند. و منظور از كهنگی آنها مردن و از بین رفتنشان می باشد. چنان كه قبلا توضیح داده شد. این كلام امام (ع) نیز استعاره است. 10- پرچمهای پستی و رزالت در میان مردم آشكار شد، مقصود از پرچمهای ضلالت پیشوایان گمراهی هستند كه مردم را به آتش جهنم فرا می خوانند. 11- دنیا با اخم و عصبانیت به اهلش روی آورده، و با ترشرویی دنیاخواهان را می نگریست: این عبارت امام (ع) كنایه از این است كه دنیا با اهلش صفا نبود. چون زند

گی با صفا و پاك و پاكیزه دنیوی، به نظام عادلانه ای بستگی دارد، كه خوب را از بد جدا و حق را به حق دار برساند، و این نظام عدل به هنگام فترت و نبود پیامبر در میان عرب وجود نداشت. چهره عبوس و گرفته دنیا استعاره با لكنایه از زندگی نامطلوب اعراب در دوران جاهلیت است وجه شباهت میان چهره عبوس، و زندگی نامطلوب این است، كه در هر دو مورد، خواست انسان تامین نشده و مطلوب حاصل نگشته است. 12- نتیجه حاصل در این روزگار فتنه بود. یعنی نهایت تلاش و كوشش اعراب در ایام فترت، به لحاظ جهلی كه داشتند فتنه و آشوب و گمراهی از راه خدا، و سرگشتگی در وادی تاریك باطل بود. چون مقصود نهایی هر چیزی هدفی است كه دنبال می شود، آشوب طلبیهای دوران جاهلیت اعراب، به میوه درخت تشبیه شده است، كه مقصود نهایی درخت بحساب می آید. و به همین دلیل لفظ (ثمره) را برای فتنه استعاره به كار برده است. 13- خوردنیهای دوران فترت اعراب مردار بود. محتمل است كه لفظ جیفه در این عبارت امام (ع) استعاره از طعام دنیا و لذتهای آن باشد. وجه شباهت طعام دنیا به جیفه و مردار این است كه مردار عبارت از جثه مرده حیوانی است كه گندیده شده و بویش تغییر كند تا آن حد كه خوردن آن روا نباش

د و طبع انسان از آن نفرت پیدا كند. و بدین سان طعام دنیا و خوشیهای آن، در دورانی كه رسول در میان مردم نباشد، به دلیل زیادی چپاول و غارت و دزدی و دیگر امور نامشروع و نفرت انگیز می شود. در چنین حالتی خوردن متاع دنیا شرعا جایز نبوده و ناپاك شمرده می شود و عقل از آن نفرت دارد و اخلاق نیك آن را نمی پسندد. بدین لحاظ است كه آنچه از مال دنیا فراهم شود، در آلودگی و آمیختگی بحرام شباهت به مردار پیدا می كند و خوردن آن روا نیست. تفاوتی كه میان مردار، و حرام شرعی است، مردار پلید حسی و حرام شرعی پلید عقلی است. بدین جهت لفظ را برای طعام دنیا استعاره آورده است. احتمال دیگر در مورد لفظ جیفه این است، كه كنایه از خوردن گوشت حیوانی باشد، كه در جاهلیت بدون ذبح شرعی مصرف می شده است، و در قرآن كریم خوردن چنین حیوانی بصراحت حرام است آنجا كه می فرماید: حرمت علیكم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله و المنخنقه و الموقوذه. منظور از والموقوذه كه در آیه كریمه قرآن آمده است حیوانی است كه با چوب آنقدر بر سرش می زده اند كه می مرده، ولی خون حیوان از بدنش خارج نمی شده است. و گمان مجوسیان این بوده، كه خوردن چنین گوشتی بهتر است. و م

قصود از متردیه در آیه شریفه حیوانی است كه از بلندی سقوط كرده و می مرده است و اعراب جاهلی آن را حرام نمی دانستند بدلیل این كه در تمام موارد یاد شده و یا در بیشتر موارد، حیوان متعفن و گندیده می شده، صادق است كه در همه این موارد بگوییم غذایشان مردار بوده است. 14- در دوران فترت و نبود پیامبر (ص) ترس وحشت قرین زندگی مردم بوده است. 15- زندگی شان آمیخته با كشت و كشتار، شمشیر كشیدن و خون ریختن بوده است. در عبارت فوق امام (ع) لفظ شعار را برای ترس و لفظ دثار را برای شمشیر استعاره به كار برده است. دلیل استعاره آوردن شعار برای ترس این است كه هر چند ترس از ویژگیهای قلب انسان است اما در بسیاری از موارد ترس بر روی بدن انسان تاثیر گذاشته و بدن به اضطراب و لرزش می افتد و چنان ترس دل فراگیر می شود، كه تمام اعضا را بمانند پیراهن فراگرفته و می پوشاند. علت استعاره آوردن دثار كه به معنای لباس زیرین می باشد برای شمشیر این است كه دثار و شمشیر هر دو در تماس داشتن با بدن مشتركند و نهایتا دثار با بدن كسی كه آن را می پوشد و شمشیر با بدن آن كه ضربت می خورد تماس دارد. (پس استعاره آوردن دثار برای شمشیر استعاره زیبایی است) قوله علیه السلام

: فاعتبروا عبادالله: بدنبال بر شماری ویژگیهای دوران فترت، با عبارت فوق امام (ع) موضوعی كه قصد بیان آن را داشته آغاز كرده، و فرموده است: بندگان خدا از آن وضع و حالتی كه پدرانتان در آن قرار داشتند عبرت بگیرید. كلام امام (ع) اشاره به اعمال زشتی است كه جامعه در دوران فترت بدانها مبتلا بود، یعنی رفتارهای ناروایی كه پدران و برادرانشان در دوره فترت و زمان دعوت رسول گرامی اسلام بدان گرفتار بوده و آن را انجام می دادند. قوله علیه السلام: فهم بها مرتهنون. اعمال و رفتاری كه بدنهایشان در آن حبس گردیده و زنجیرهایی كه بوسیله آن صفات ناروا بر دست و پایشان نهاده شده و آنها را در دام خود گرفتار ساخته بود. قوله علیه السلام: و لعمری الی قوقه ببعید: با عبارت فوق امام (ع) مردم زمان خود را، به مردم زمان فترت تشبیه كرده، و اینان را همچون پدران گناهكارشان دانسته، احوال و زمان اینان را در اموری شبیه احوال و زمان گذشتگان ترسیم كرده است. 1- ای مردم! پدران شما دارای چنان اعمال زشتی بودند! حال و زمان پسران از احوال و زمان پدرانشان، در انجام و ترك امور چندان فاصله ای ندارد. 2- با این كه رسول خدا (ص) چیزی از دستورات الهی را بگوش آنها نرسان

ده بود، ولی من بسیاری از امور را برای شما بیان كرده ام، مع الوصف فرقی میان شما و آنها دیده نمی شود! (بلكه می توان گفت حال اینان از حال پدرانشان زارتر است، چه پیامبر آنها را ارشاد نكرده بود و اینان را ارشاد كرده است) 3- تفاوتی میان قدرت شنوایی شما با آنها نیست (كه بهانه ای برای فرار از تكلیف و وظیفه باشد) 4- سایر اعضا و جوارحی كه گذشتگان داشتند و با آنها كسب كمال می كردند، در شما نیز هست با این حال كسب كمالی در شما نیست. 5- شما در مورد آنچه پدرانتان نسبت به آنها جاهل بودند، چیزی نیاموخته آید تا بدان سبب میان شما با آنها فرقی باشد.! 6- شما از دنیا چیز مطلوبی انتخاب نكردید كه پدرانتان فاقد آن باشند، و بدین سبب بر آنان مزیت پیدا كرده باشید. خلاصه سخن این كه اوضاع و احوال شما مانند اوضاع و احوال مردمان دوران فترت و نبودن رسول الهی است و صد البته كه با توجه بهدایت و ارشاد رسول اكرم شمایان مورد توبیخ و ملامت هستید. مقصود امام (ع) از این كه مردم زمان خود را شبیه، مردم دوران فترت، و رفتار و كردار اینان را چون رفتار و كردار آنان دانسته دو چیز است: الف: ایجاد نفرت نسبت به معصیت كاران گذشته، كه با دستورات الهی مخالفت كرد

ند. ب: تشویق و ترغیب، به انتخاب كسانی كه فرمانبرداری از خدا و رسول كردند زیرا وقتی كه میان مردم زمان حضرت و پیشینیان مشابهت بر قرار شود، در تمام خصوصیات و لوازم شباهت پیدا می شود. بنابراین آن كه به معصیت كاران گذشته شباهت داشته باشد، چون آنان به عذاب دردناك گرفتار می شود، و كسی كه به نیكوكاران سابق شباهت پیدا كند، پاداش با ارزشی كه به آنها داده شود به اینان نیز داده خواهد شد. قوله علیه السلام: و لقد نزلت بكم البلیه. بعید نیست كه این سخن امام (ع) برای ترساندن مردم از گرفتار شدن به حكومت و پادشاهی بنی امیه باشد. و این كه فرموده است جاثلا خطامها، استعاره بالكنایه از خطر و سختی حال كسانی است كه به دولت بنی امیه تكیه زده، و اعتماد كنند. چه، وقتی كه حكومت آنها از نظام شریعت بیرون و مطابق تخیلات و اوهام اداره می شد اعتماد كننده به چنان حكومتی از ناحیه دین و جانش در خطر بود. چنان كه هرگاه شخصی برناقه مهار گسیخته سوار شود، بر سالم ماندن وی اعتماد نیست، زیرا ناقه ای كه مهارش رها و تنگش سست و بی اعتبار باشد، خطرناك است و بعید نیست كه از بالای شتر بر زمین افتد و بهلاكت رسد. (پس از اعلام خطر گرفتار شدن به حكومت بنی امیه)

امام (ع) مردم را نهی كرده و برحذر می دارد كه مانند اهل غفلت به متاع و زیباییهای دنیا مغرور نشده و فریب نخورند و با استعاره آوردن لفظ ظل در قلب دنیا خواهان ایجاد نفرت می كند. وجه شباهت میان سایه و دنیای بی اعتبار این است كه هر دو بلند و طولانی به نظر می رسند ولی زمان معینی داشته و بهنگام سرآمد وقتشان از میان می روند.


صفحه 651.